عه! بچه پررو

تو کی رفتی اونجا 

پررو رو نگاه کن 

میخوای بخورنت اونجا؟ 

شیطونی نکن خدمتت میرسمااا

عه چجوری از اینجا میپری اونجا؟ 

آقآ حامد چجوری اینا رو جدا میکنه؟ 

چرا امشب اینقدر مزایید؟ بچه هاتون میخورن 

 

 

مکالمات مامان وقتی میخواد بچه ماهی های تازه بدنیا اومده رو جدا کنه 

فقط اونجا که میگه میخوای بخورنت اونجا خخخ

 

 

حس میکنم مامان دچار بیماری وسواس شده،حسش میکردم قبلا اما این دو روز موقع جمع کردن وسایل دیدم حساسیت هاش خیلی شدید تر شده

این همه خودمون خونه عوض کردیم اطرافیان عوض کردن اینقدر حساس نبود،اینکه حتما دونه دونه وسایل توی نایلون باشه! 

وقتی ظرفی خودش کارتون داره چه احتیاجه من اونو توی نایلون بزارم بعد بزارم توی کارتون؟ 

میگه کثیف میشه! 

مگه ظرف تو کارتونش بزاری کثیف میشه آخه؟ 

این وسواس هستش 

نذاشت 2 نفر بگیریم خونه رو تمیز کنن! میگه گربه شور میکنن 

کل کف خونه رو شلنگ گرفت! 

باورت میشه؟ 

یدور خاکش و با طی گرفتیم 

یدور با اون طی هایی که ازش نخ آویزون هست خیسش کردیم زمین و کشیدیم 

با دستمال یه دور خشک کردیم 

بعدش شلنگ آب و باز کرده. مکافات اصلی اینجا بود 

با دستمال آب جمع کن با طی آبگیر آب جمع کن. 

تموم شد دوباره دستمال بکش. 

واقعا این حجم احتیاج نبود 

 

در کل باید بگم 

خسته ام 


میدونی 

وقتی قرار داد میبندی میگی تاریخ x من y تومن پرداخت میکنم 

وقتی تاریخ رسید باید پرداخت کنی .

باب میلمون نبود اما دیروز ماشین منم دادیم رفت 

مجبوری شد 

شرایط و شرایط خونه ی ما خیلی درهم شد 

من خونه رو فروختم و 1 ماه تا سند زدن هست و 3 مرحله قراره پول دریافت کنم از 1 ماه هم بیشتر طول میکشه من 1 بهمن سند خونه رو میزنم 

خونه جدید  رو من امروز باید سند میزدم 4 روزه به من زمان داد پولش و پر کنم 

این وسط من پول کم آوردم هی جای گزین کردم ، اینو ب اونو ب راه انداختم 

اما تهش 250 من کم آوردم 

شاید اگر زمان بیشتری داشتم راه حل های بهتری میتونستیم با حامد پیدا کنیم 

اما خب زمان نبود . نه حامد نه من آدمِ پول درخواست کردن حتی از خانواده هامون نبودیم 

با اینکه حامد اصلا رضایت نداشت اما قانع کردمش که ماشین منو به میتونه برای جبران یه نیوفیسش و برام بخره خخخ

خلاصه تا دلت بخواد ما سر این یهویی فروختن ها ضرر کردییییما

اما خب یمش 

اون چیزی که میخوام و م 

شب خونه مامان دور همی بود و ما هم رفتیم 

بابا گفت الهام نیومدی ریموت در و بگیری در باز بود ؟ گفتم نه 

گفت ماشینت و کجا گذاشتی پس ؟

گفتم واسه خونه ردیش کردیم رفت 

نه مامان نه بابا نه هیچ کس دیگه راجب ماشینی که میدونستن خیلی دوسش داشتم و همیشه پسرِمامان خطاب میکردمش حرفی نزد همه تبریک بابت خونه جدید میگفتن 

 

این هی میرفت میومد میگفت ماشینت و دوس داشتیااا ناراحت شدی 

هی هیچی نمیگفتم دوباره 10 دقیقه دیگه میگفت عادت کردی بدون ماشین چیکار میکنی 

دوباره میرفت میومد میگفت حامد خونه ه تو چرا باید ماشینت و بی 

بعد یه ساعت شاکی شدم 

گفتم فلانی ماشین و بابام برام ه بود یه کلام فروختمش هیچی راجبش ازم نپرسید شما هی درگیر ماشین من هستی ؟ نگران نباش بهترش و زیر پام میزارن 

با خنده گفت حتما اونم بابات یا مامانت 

تو دلم گفتم توام چشم دیدن حمایت بابا مامانم و نداری خخخ

از اون لبخند قشنگ ها زدم گفتم چه فرقی داره مامانم بابام یا حامدم . مهم اینه اینقدر اهمیت دارن که به هفته نکشیده ماشین زیر پام بزارن

 

این جواب بیشتر میسوزوندش 

به تو چه آخه هی میای فضولی 

چند متره چقدر ی چطور ی ته حرفت هم بگی راحت پول درمیارید دیگه .

راحت ؟

رااااحت ؟

کجان وقتی حامد مجبور میشه 2 شب بره شرکت ؟

کجان وقتایی که شب تا صبح حامد خونه نمیاد ؟

کجان وقتایی که من از 7 صبح تا 2 بعر از مدرسه ام میام میرم دنشگاه و ساعت 10 شب میرسم خونه تازه میشینم پای سیستم و کارم و انجام میدم 

بدم میاد 

اذیت میشم اینجوری میگن 

اذیت میشم وقتی حامد و کنار من میبینن میگن باز که خونه ای تو یدونه از این شغل های خودت که همیشه خونه ای واسه ما پیدا کن

حامد آقایی میکنه میزنه به در شوخی میخنده 

اینقدر رو اعصاب من راه نرید وقیح نشید تو روی خودم بگین خدا بده شانس

حالا اینا بیان خونه رو ببینن داستان های ما شروع میشه .

حرف ها شروع میشه 

 

 


اوووم 

امروز. 

 

 

جزوه اولین تجربه هام بود

یه قرار با آدمای مجازی که هیچ شناختی ازشون نداری 

فقط با یکیشون حال کردم اون 3 نفر حال ندادن

قدر بنفشه خودمون و بدونم 

چی بودن اینا 

هی میگفت این علی علیرضایی هستش 

سومین بار که معرفیش کرد میخواستم بگم بکیفم خب!

چیه هی میگی 

باشه آقا شاعر هستش قبول 12k هم فالور داره

پیج دوم منم 200k فالور داره

بیام بگم هی؟ 

بنده خدا خوده یارو هیچی نمی‌گفت اینا هی میگفتم علی علیرضایی هستش 

شیطونه میگفت یه قرار دیگه بزارم چارتا از رفقای شاخ اینستام رو ببرم دیگه اینقدر نگن اینم علی علیرضایی هستش

در کل اگر با مائده آشنا نمی‌شدم خیلی حیفم میومد واسه زمانی که گذاشتم. 

هنوز توی این سن یادنگرفتن وقتی ساعت 4 تا 6 کافه ی x قرار میزاریم تایم و نکنن 2 تا 4 کافه ی y

کلا زیاد حال نکردم

همون اوایل که بهشون ملحق شدم از جمع اومدم بیرون زنگ زدم بنفشه تا اگر هست برم پیشش چون میدونستم همون اول با این جمع زیاد حال نمیکنم! 

حتی صبر نکردن من سفارشم و حداقل نصف کنم. 

چقدر مزخرف بودن واقعا 

حالم بهم خورد از بس سیگار کشید، الان فکر میکنه خیلی باحال بود؟ 


دلم تنگ شد برای 5 سال پیشا برای شیطنت هام برای اینجا اومدن و نوشتن هام برای دبیرستان و اکیپمون برای بی مسئولیت هام برای رفیق هام برای سایت 4جوک برای ملوان و آمار دادن های لحظه به لحظه هامون از مسخره کردن خرس تدی تا عکس های سالن غذاخوری دلم تنگ شد برای یاسمن و از گوگول خوندن هاش دلم تنگ شد برای غزاله و لاک برفیش دلم تنگ شد برای هانیه و رژو درم زدن هامون دلم تنگ شد برای اون هفته هایی که برای کل کلاس غذا سفارش میدادم دلم برای خیلی چیزا تنگ شده این روزا چرا
شاید از اینجا خداحافظی کردم . پرونده اش رو برای همیشه بستم . در حد یه احتمال هستش ولی خب این چند سال تاحالا همچین چیزی به ذهنم خطور نکرده بود نمیدونم در تلاشم حالم و خوب کنم اینجور ادامه پیدا کنه حامد روانی میشه چون طاقت نداره اینجوری منو ببینه و واقعا نمیدونه دیگه باید چکار کنه . دیگه باید چکار کنه :)
بی هدف زدیم به دل خیابون این جو و شرایط و کرونا ما رو از خیلی تفریح هامون دور کرد وقتایی که دیگه کم میارم میگم حامد بریم یه دور بزنیم من آدم خونه نشستن نبودم مغازه ها رو نگاه میکردم و تو ذهنم لیست غذاها رو بالا پایین میکردم چی درست کنم !؟ کوفته اومد تو ذهنم چون خیلی وقت بود درست نکرده بودم عین فیلم از جلو چشام گذشت اون شبی که برای 30 نفر کوفته درست کردم و تو ظرفش 2 تا کوفته ریختم و به جای یه ملاقه آب خورشتش ، 2 ملاقه ریختم وقتایی که لازانیا درست میکردم
نمیتونم تمرکز کنم و برم سراغ کارم یه چیز حدود 8 هزار خط کد و باید بررسی کنم و اصلاحش کنم اما هی دلم اینجاست بیام بشینم و بنویسم یه جاهایی به خودم دارم نگاه میکنم میبینم با تمام برنامه ای که برای زندگیم دارم خیلی جاها بی برنامه میشم با تمام مدیریت اقتصادی که دارم خیلی جاها ولخرج به تمام معنا میشم دنبال علتش بودم . یه جواب قانع کننده به خودم دارم من یبار دارم زندگی میکنم اشکال نداره گاهی بی برنامه بشم اشکال نداره یه هفته فقط توی تخت خوابم زندگی کنم و دست
با اینکه این وبلاگ برای مخاطب خاص یا اصلا هر مخاطبی نوشته نمیشه و فقط و فقط بخاطر خودم مینویسم اما مخاطب هایی که میان اینجا رو پیگیری میکنم بر حسب کنجکاوی و نظارت داشتن اینکه این سه روز بازدید وبلاگ یهو 3 برابر شده اما بازدید کننده تقریبا همون تعداده فقط یه چیزو نشون میده :) نمیدونم براش جالب هست خوندن مطالب قدیمی که چندین ساله نوشتم . خیلی وقته خودم به گذشته سر نزدم و نخوندم . هرچند . تمامش و از برم درسته اینجا برای مخاطبی نوشته نمیشه ، اما اگر شخصی
چند ماهی هست که‌ درحال یه اشتباه بزرگ در رابطه با دانشگاه هستم. این بیخیالی رو درک نمیکنم و باز هم امروز یا بهتره بگم امشب، بیتکوین به‌ باد دادم نفهمیدم چی شد سرم درد میکنه :( یه بغض ریزی هم دارم من‌ بابت این بیت ها پول داده بودم، مجانی تو کیف پولم نیومده بود ناراحتم من‌ فقط عاشق اینم روزایی که‌ با تو تنهام کار و بار زندگیم و بزارم برای فردا حامدم. بیای این چشا رو ببینی میفهمی ناراحتم من‌ فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم اینقدر زنده بمونم تا به‌ جای تو
نمیدونم این حرفی که میخوام بزنم درسته یا نه ، مخصوصا واژه ای که میخوام بکار ببرم . اما این چند روز با چیزایی که توی اینستا دیدم شدید توی ذهنم بود و حس کردم باید راجبش بنویسم چندین سال پیش به یه زوجی که توی فضای مجازی میشناختمشون شدید حسودی میکردم . دختره و پسره رو از قبل میشناختم و یهو زد اینا با هم دوست شدن ، دختره رفت کانادا برای تحصیل ولی ارتباط این دو نفر سرجاش بود تا جایی که پسره رفته بود شمال کنسرت کاوه یغمایی تماس تصویری گرفته بود دختره توی تورنتو

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دریا و تامین اقتصادی کشور پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان فلزیاب تصویری 09102191330 فواید ماساژ سیت پوش